آن سلطان از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 79
1. آن سلطان اهل تصوف آن برهان بیتکلیف آن امام زمانه آن همام یگانه آن خلیل ملکوت روحانی آن قطب وقت شیخ ابراهیم شیبانی رحمةالله علیه رحمة واسعه پیری به حق و شیخی مطلق بود و مشارالیه و محمود اوصاف و مقبول طوایف و درمجاهده و ریاضت شأنی عظیم داشت و درورع و تقوی آیتی بود چنانکه عبدالله منازل گفت: ابراهیم حجت خدایست بر فقرا و بر اهل آداب و معاملات وگردن شکن مدعیان است و رفیع قدر و عالی همت بود و جدی به کمال داشت و مراقبت بر دوام و همه وقتی محفوظ چنانکه گفت: چهل سال خدمت بوعبدالله مغربی کردم درین چهل سال از ماکولات خلق هیچ نخوردم درین چهل سال مویم نبالید و ناخنم دراز نشد و خرقهام شوخگن نگشت و درین چهل سال در زیر هیچ سقف بیت المعمور.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن فلک عبادت از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 80
1. آن فلک عبادت آن خورشید سعادت آن چشمهٔ رضا آن نقطه وفا آن شیخ ربانی شیخ ابوبکر صیدلانی رحمةالله علیه از جمله مشایخ و اعلای ایشان بود و صاحب جمال بر صفتی که در عهد خویش همتا نداشت در حالت و در معاملت و در ورع و تقوی و مشاهدت یگانه و از فارس بود و درنیشابور وفات کرد و شبلی او را بزرگ داشتی عظیم وسخن اوست که گفت: درجمله دنیا یک حکمت است و هر یک را از آن حکمت نصیب بر قدر کشف اوست.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن سالک از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 81
1. آن سالک طریق تجرید آن سایر سبیل توحید آن ساکن حضیرهٔ قدس آن خازن ذخیرهٔ انس آن نقطهٔ دایرهٔ آزادی وتدعالم ابوحمزهٔ بغدادی رحمةالله علیه از طایفهٔ کبار بود و از اجلهٔ ابرار و در کلام حظی تمام داشت و در علم تفسیر و روایات وحدیث به کمال و پیر او را حارث محاسبی بود و صحبت سری یافته بود و با نوری و خیرنساج قرین بود و بسی مشایخ بزرگ دیده بود و از آن قوم بود که خلیفه ایشان را گرفت تا بکشد پس نوری در پیش رفت تا خدای تعالی همه را خلاص داد و در مسجد اضافیه بغداد وعظ گفتی و امام احمد را چون در مسئله اشکال افتادی با او رجوع کردی و گفتی در فلان مسئله چگوئی زبانی شافی داشت و بیانی صافی روزی نزدیک حارث محاسبی درآمد وی را یافت جامهای لطیف پوشیده و بنشسته و حارث مرغی سیاه داشت که بانگ کردی در آن ساعت بانگی بکرد ابوحمزه نعره بزد و گفت: لبیک یا سیدی حارث برخاست و کاردی بگرفت و گفت: اضرب فیه و قصد کشتن وی کرد مریدان درپای شیخ افتادند تا وی را ازو جدا کنند بوحمزه را گفتاسلم یا مطرود گفتند ایهاالشیخ ما جمله را از خاص اولیای و موحدان دانیم شیخ را این تردد با او از کجا افتاد حارث گفت: مرا باوی تردد نیست و در وی جز نیکویی نمیبینم و باطن او را به جز مستغرق توحید نمیبینم اما چرا وی را چیزی باید گفت: که با فعال حلولیان ماند یا از مقالت ایشان در معاملت وی نشان بود مرغی که عقل ندارد و بر مجاری عادت خود بانگی میکند چرا او را از حق سماع افتد و حق جل و علا متجزی نه و دوستان او را جز باکلام او آرام نه و جز با نام او وقت و حال خوش نه و وی را به چیزها حلول ونزول نه و اتحاد و امتزاج بر قدیم روانه بوحمزه گفت: اگرچه در میان اینهمه راحت و لباسهای فاخر نشستهٔ و مرغی به تمکن صفوت غرق شده چرا احوال اهل ارادت برتو پوشیده است حارث گفت: توبه کن از این چه گفتی و اگر نه خونت بریزم در حالت گفت: ایهاالشیخ هر چند من در اصل درست بودم اما چون فعلم ماننده بود بفعل قوی گمراه توبه کردم و ازین جنس سخن او بسیار است تا به جایی که وقتی میگفت: که رب العزه را دیدم جهرا مرا گفت: یا باحمزه لاتتبع الوسواس و دق بلاء الناس خدای را آشکارا دیدم مرا گفت: یا باحمزه متابعت وسواس مکن و بلاء خلق بخش و چون این سخن ازو بشنودند او رارنج بسیار نمودند به سبب این سخن بلای بسیار کشید اگر کسی گوید خدای را در آشکاری بحس چون توان دید در بیداری گوییم بیچگونه تواندید چون بصر او صفت بصر کسی گردد به بیداری تواند دید چنانکه در خواب رواست دیدن اگر گویند موسی علیه السلام ندید این چگونه باشد گوییم چنانکه کلام خاص به موسی علیه السلام رویت خاص به محمد بود صلی الله علیه و سلم آن قوم که با موسی علیه السلام بودند کلام حق شنودند و به خود نشنیدند که ایشان را زهره آن نبودی که کلام حق تعالی شنیدندی بلکه بنور جان موسی علیه السلام شنودند و بی او هرگز نشنیدندی همچنین اگر کسی از امت محمد صلی الله علیه و سلم رؤیتی بود نه از او بود آن به نور جان محمد بود علیه السلام نه آنکه هرگز صدولی بگرد نبی رسد لیک اگرمحمد علیه السلام ولی را برگزیند تا به نور او چیزی ببیند دلیل آن نکند و آن کس از نبی زیادت بود اما نبی را دست آن بود که از آنچه او میخورد لقمهٔ امت را دهد چنانکه موسی علیه السلام قوم خود را کلام حق بشنوانید و چنانکه محمد علیه السلام گفت: سلام علینا و علی عبادالله الصالحین چون سلام خاص محمد بود اگر یکی از امت را به سبب او آن دست دهد عجب نبود و از جهت این سر بود که موسی علیه السلام گفت: خداوندا مرا از امت محمدگردان و دیگران جواب آنست دیدی که موسی علیه السلام میخواسته است در حق خود میخواسته است و آنچنان درهیجده هزار عالم نگنجد پس دید بوحمزه بر قدر او بوده باشد چنانکه مرید بوتراب نخشبی که حق را میدید و با اینهمه طاقت دیدار بایزید نیاورد که چون حق بر قدر بایزید متجلی گشت مرید طاقت آن نداشت تا فرو شد و چنانکه صدیق را یکبار متجلی میشود و جمله خلق را یکبار پس تفاوت در دیداو آمد لاجرم چون دید موسی علیه السلام در عالم نتوانست کشیدندید اگر در دید تفاوت نبودی فردا اهل بهشت نوردوال نعلین بلال را سجده نکردندی و بوحمزه را بسی سخن است در طریق تجرید که مجردترین اهل روزگار او بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن عامل از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 82
1. آن عامل جد وجهد آن کامل نذر و عهد آن فرد فردانیت آن مرد وحدانیت آن مطلق عالم قید شیخ ابوعمرونجید رحمةالله علیه از کبار مشایخ وقت بود و از بزرگان اصحاب تصوف و درورع و معرفت و ریاضت و کرامت شانی عظیم داشت و از نشابور بود و جنید را دیده و آخر کسی از شاگردان بوعثمان که وفات کرد او بود و او را نظری دقیق است چنانکه نقل کردهاند که شیخ ابوالقاسم نصرآبادی با او بهم در سماع بود بوعمرو گفت: این سماع چرا میشنوی گفت: سماع شنویم بهتر از آنکه بنشینیم و غیبت کنیم و شنویم بوعمرو گفت: اگر در سماع یک حرکت کرده آید که توانی که نکنی صدساله غیبت از آن به.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن مشرف از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 83
1. آن مشرف خواطر و اسرار آن مقبل اکابر و ابرار آن سفینه بحر عشق آن سکینه کوه صدق آن ازکون فارغ شیخ ابوالحسن الصایغ رحمةالله علیه در مصر مقیم بود و از بزرگان اهل تصوف و یگانه وقت بود وبوعثمان مغربی گفتی هیچکس را نورانیتر از بویعقوب نهرجوری ندیدم و بزرگ همت ترا از ابوالحسن الصایغ.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن معظم از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 84
1. آن معظم مسند و آیت آن موحد مقصد عنایت آن خضر کنز حقایق آن بحر رموز دقایق آن ورای صفت قابضی و باسطی قطب جهان ابوبکر واسطی رحمةالله علیه کاملترین مشایخ عهد بود و شیخ الشیوخ عهد و وقت و عالیترین اصحاب و بزرگ همتتر ازو کس نشان نداد در حقایق ومعارف هیچکس قدم از پیش او ننهاد و درتوحید و تجرید و تفویض بر همه سابق بود و از قدماء اصحاب جنید و گویند از فرغانه بود وبواسطهٔ نشستی و بهمهٔ انواع محمود بوده و بر همهٔ دلها مقبول و تا صاحب نفسی نبود بعداوت او بیرون نیامد عباراتی غامض داشت و اشاراتی مشکل و معانی بدیع و عجیب و کلماتی بلند تا هر کسی را مجال نبودی گرد آن گشتن و در فنون علوم به کمال بود وریاضت و مجاهدت که او کشید در وسع کس نیاید و توجهی که به خدا داشت در جمله امور کسی را آن نبود و سخن توحید ازو زیباتر کس بیان نکرد.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن پرورده از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 85
1. آن پرورده اسرار آن خوکردهٔ انوار آن مفتی تقوی آن مهدی معنی آن ولی صفی شیخ وقت بوعلی ثقفی رحمةالله علیه امام وقت بود و عزیز روزگار و صحبت بوحفص و حمدون یافته و در نشابور تصوف ازو آشکارا شد در علوم شرعی کمال داشت و در هر فنی مقدم بود و دست از همه بداشت و به علم اهل تصوف مشغول شد و در میان صوفیان در سخن آمد و بیانی نیکو داشت و خلقی عظیم چنانکه نقل است همسایهٔ داشت کبوتر باز و همه روز او را از آن زحمتی عظیم بودی که کبوترانش بر بام سرای نشستندی و او سنگ انداختی روزی شیخ نشسته بود و قرآن همی خواند همسایه سنگی در کبوتر انداخت سنگ بر پیشانی شیخ آمد و بشکست و خون بر روء او فرو دوید اصحاب شاد شدند و گفتند فردا به حاکم شهررود و شر او را دفع کند که به نزدیک امیر شیخ مقبول القول است و ما از زحمت او باز رهیم شیخ خدمتکاری را بخواند و گفت: در آن بوستان برو و چوبی باز کن و بیاور چون خادم چو ببیاورد گفت: اکنون برو به کبوتر بازده و بگو این کبوتران را بدن چوب برانگیز.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن صاحب از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 86
1. آن صاحب همت آن ثابت امت آن کوه حلم آن بهر علم آن دولت باز ازلی و ابدی شیخ جعفر خلدی رحمةالله علیه عالم زمانه بود و در علم طریقت یگانه بود و از کبرای اصحاب جنید بود و از قدمای ایشان و در انواع علوم متبحر و در اصناف حقایق متعین و او را کلماتی عالی است. حوالهٔ آن با کسی دیگر کرد. وقتی میگفت: صد و سی و اند دیوان اهل تصوف نزدیک من است. گفتند از کتب محمد ترمذی هیچ هست ترا؟ گفت: نه که او را از شمار صوفیان ندانم که او آرایش مشایخ بود و مقبول بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن رنج کشیده از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 87
1. آن رنج کشیده مجاهده آن گنج گزیده مشاهده آن بحر حلم و دوستداری شیخ علی رودباری رحمةالله علیه رحمة واسعة از کاملان اهل طریقت بود و از اهل فتوت و ظریفترین پیران و عالمترین ایشان به علم حقیقت و در معامله و ریاضت و کرامت و فراست بزرگوار بود و اهل بغداد جملهٔ حضرت او را خاضع بودند و جنید قایل به فضل او بود و به همه نوعی به صواب بود و در حقایق زبانی بلیغ داشت و در مصر مقیم بودی و صحبت جنید و نوری و ابن جلا یافته و او را کلماتی بلیغ و اشاراتی عالی است.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن عالم از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 88
1. آن عالم ربانی آن حاکم حکم روحانی آن قدوهٔ قافلهٔ عصمت آن نقطهٔ دایرهٔ حکمت آن محرم صاحب سری شیخ ابوالحسن حصری رحمةالله علیه شیخ عراق بود و لسان وقت و حالی تمام داشت و عبارتی رفیع. بصری بود و به بغداد نشستی و صحبت شبلی داشتی و معبر عظیم بودی و در بغداد با اصحاب خود سماع کردی. در پیش خلیفه او را غمز کردند که: قومی به هم درشدهاند و سرود میگویند و پای میکوبند و حالت میکنند و در سماع مینشینند. مگر روزی خلیفه برنشسته بود در صحرا و حصری به اصحاب شدند، کسی خلیفه را گفت: آن مرد که دست میزد و پای میکوبد اینست. خلیفه عنان بازکشید، حصری را گفت: چه مذهب داری؟ گفت مذهب بوحنیفه داشتم به مذهب شافعی باز آمدم و اکنون خود به چیزی مشغولم که از هیچ مذهبم خبر نیست. گفت: آن چیست؟ گفت: صوفی. گفت: صوفی چه باشد؟ گفت: آنکه از دو جهان بدون او به هیچ چیز نیارامد و نیاساید. گفت: آنکه دیگر. گفت: آنکه کار خویش بدو بازگذارد که خداوند اوست، تا خود به قضاء خویش تولی میکند. گفت: دیگر. حصری گفت: فماذا بعد الحق الا الضلال، چون حق را یافتند به چیزی دیگر ننگرند. خلیفه گفت: ایشان را مجنبانید که ایشان قومی بزرگاند که حق تعالی را نیابت کار ایشان دارند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن متقی از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 89
1. آن متقی مشهور آن منتهی مذکور آن شیخ عالم اخلاص آن محرم حرم خاص آن مشتاق بیاختیار ابواسحق شهریار رحمةالله علیه یگانهٔ عهد بود و نفسی موثر داشت و سخنی جان گیر و صدقی به غایت و سوزی بینهایت و در ورع کمالی داشت و در طریقت دوربین و تیزفراست بود و از کازرون بود و صحبت مشایخ بسیار یافته بود و تربت شیخ را تریاک اکبر میگویند از آنکه هرچه از حضرت وی طلبند حق تعالی بفضل خود آن مقصود روا گرداند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آن قبله از عطار نیشابوری تذکرة الأولیاء 90
1. آن قبله امامت آن کعبه کرامت آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت آن آفتاب متواری شیخ عالم ابوالعباس سیاری رحمةالله علیه، از ائمه وقت بود و عالم به علوم شرایع و عارف به حقایق و معارف. و بسی شیخ را دیده بود و ادب یافته و اظرف قوم بود. و اول کسی که در مرو سخن از حقایق گفت، او بود. و فقیه و محدث و مرید ابوبکر واسطی بود. و ابتدای حال او چنان بود که از خاندان علم و ریاست بود و در مرو هیچ کس را در جاه و قبول بر اهل بیت او تقدم نبود. و از پدر میراث بسیار یافته، جمله را در راه خدا صرف کرد. و دوتای موی پیغامبر علیه السلام داشت، آن را بازگرفت، حق تعالی به برکات آن او را بوته داد و با ابوبکر واسطی افتاد. و به درجهای رسید که امام صنفی شد از متصوفه که ایشان را سیاریان گویند. و ریاضت او تا حدی بود که کسی او را مغمزی میکرد، شیخ گفت: پائی را میمالی که هرگز به معصیت گامی فرا نرفته است.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید