سالک بگذشته از از عطار نیشابوری مصیبت نامه 1
1. سالک بگذشته از خیل خیال
پیش عقل آمد بجسته از عقال
...
1. سالک بگذشته از خیل خیال
پیش عقل آمد بجسته از عقال
...
1. چون سکندر با حکیم و با خفیر
ماند اندر غار تاریکی اسیر
...
1. بلعمی کو مرد عهد خویش بود
چارصد سالش عبادت بیش بود
...
1. بود پیری عاجز و حیران شده
سخت کوش چرخ سرگردان شده
...
1. در بر دیوانهٔ شد عاقلی
دید آن دیوانه را غمگین دلی
...
1. در شبی کز میغ شد عالم سیاه
بود مجنونی در افتاده براه
...
1. بود مجنونی همه در دشت گشت
گاه گاهی سوی شهر آمد ز دشت
...
1. برزفان میراند یحیی بن المعاد
کای خداوندان علم و اعتقاد
...
1. خلق از حجاج بسیاری گریست
زانکه با او کس نمییارست زیست
...
1. بامدادی شد بر سلطان ایاس
خوبیش بیحد و ملحش بی قیاس
...