1 میرزادی بود بس خورشید چهر از قدم تا فرق چون خورشید مهر
2 مشک موئی تنگ چشمی دلبری هر دولعلش شیر و شهد و شکری
3 چون بترکی گفتنش رای آمدی درد دندانش شکر خای آمدی
4 هر زمان عمدا ز پس کردی نگاه و او فکندی پیش دو زلف سیاه
1 نوح منصور آن شهشنشاه جهان یک پسر داشت ای عجب ماه جهان
2 یوسفی کز نوح یعقوبیش بود بیش از اندازه بسی خوبیش بود
3 رخش حسن او چو گرد انگیختی از نفسها باد سرد انگیختی
4 چون بشیرینی جمال افروختی ازحیا چون نی شکر میسوختی
1 گشت مجنون در بیابانی مقیم بود آنگاهی زمستانی عظیم
2 آتشی بر کرده بود آن بی خبر گرم می شد دل ز آتش گرم تر
3 از بر لیلی کسی آمد فراز گفت ای از یار خود افتاده باز
4 چه خبر داری ز لیلی باز گوی من نیم بیگانه با من راز گوی
1 گفت چون یعقوب بر عزم سفر رفت از کنعان برون پیش پسر
2 مصریان بی پا و سر برخاستند پای تا سر مصر را آراستند
3 چون زلیخا را خبر آمد ازان نه بپای اما بسر آمد دوان
4 ژندهٔ بر سر فکند آن بی قرار بر میان خاک ره بنشست خوار
1 سالک آمد پیش موسی ناصبور موسم موسی بدید از کوه طور
2 گفت ای نور دو عالم ذات تو نه فلک ده یک زنه آیات تو
3 ای بشب گنج الهی یافته از شبانی پادشاهی یافته
4 در شبانی گر رمه کردی بدست بلکه در یک شب همه کردی بدست
1 یک شبی محمود شاه حق شناس اشک میافشاند بر روی ایاس
2 جامه چون از اشک خود درخون کشید موزهٔ او عاقبت بیرون کشید
3 طشت آورد و گلاب آن نیک نام شست اندر طشت زر پای غلام
4 گرچه بسیاری گلابش پیش بود صد ره اشکش از گلابش بیش بود