سالک از خون کرد از عطار نیشابوری مصیبت نامه 1
1. سالک از خون کرد ادیم چهره رنگ
رفت پیش آدمی با عیش تنگ
...
1. سالک از خون کرد ادیم چهره رنگ
رفت پیش آدمی با عیش تنگ
...
1. چون ایاز از چشم بدرنجور شد
عاقبت از چشم سلطان دور شد
...
1. گشت محمود و ایاز دلنواز
هردو در میدان غزنین گوی باز
...
1. کودکی بود از جمالش بهرهٔ
مهر و مه در جنب رویش زهرهٔ
...
1. گفت روزی پادشاه عصر خویش
بر کنار بام شد بر قصر خویش
...
1. صوفئی میرفت و جانی پرغمش
پای بازی زد قفائی محکمش
...