1 اثر از بخش بیست و هشتم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش بیست و هشتم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.

بخش بیست و هشتم در مصیبت نامه عطار نیشابوری

1 گشت محمود و ایاز دلنواز هردو در میدان غزنین گوی باز

2 هر دو با هم گوی تنها باختند گوی همچون عشق زیبا باختند

3 گاه این یک اسب تاخت و گاه آن گاه این یک گوی باخت و گاه آن

4 ز ارزوی آن غلام و پادشاه گشت چوگان آسمان و گوی ماه

1 سالک از خون کرد ادیم چهره رنگ رفت پیش آدمی با عیش تنگ

2 گفت ای خورشید بینش آمده قطب کل آفرینش آمده

3 قابل بار امانت آمدی در امانت بی خیانت آمدی

4 این جهان را وان جهان را سروری وی عجب تو خود ز هر دو برتری

1 چون ایاز از چشم بدرنجور شد عاقبت از چشم سلطان دور شد

2 ناتوان بر بستر زاری فتاد در بلا و رنج و بیماری فتاد

3 چون خبر آمد بمحمود از ایاس خادمی را خواند شاه حق شناس

4 گفت میرو تا بنزدیک ایاز پس بدو گوی ای ز شاه افتاده باز

1 کودکی بود از جمالش بهرهٔ مهر و مه در جنب رویش زهرهٔ

2 از لطافت وز ملاحت وز خوشی وز سراندازی بتیغ سرکشی

3 آنچه او داشت ای عجب کس آن نداشت گر کسی بیدل نشد زو جان نداشت

4 عاشقیش افتاد همچون سنگ رست در کمال عشق چون معشوق جست

1 گفت روزی پادشاه عصر خویش بر کنار بام شد بر قصر خویش

2 کودکی را دید زیبا و لطیف مشت میزد سخت پیری را ضعیف

3 زیر قصر آمد وزو پرسید حال کز چه او را میدهی این این گوشمال

4 گفت او را میبباید زد بسی تا نیارد کرد این دعوی کسی

1 صوفئی میرفت و جانی پرغمش پای بازی زد قفائی محکمش

2 چون قفای سخت خورد آنجایگاه کرد آن صوفی مگر از پس نگاه

3 مرد گفت از چه ز پس نگرندهٔ کاینت باید خورد تا تو زندهٔ

آثار عطار نیشابوری

1 اثر از بخش بیست و هشتم در مصیبت نامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر بخش بیست و هشتم در مصیبت نامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.