گفتم که «ترا عقل از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. گفتم که «ترا عقل مه تابان گفت»
گفتا که «ز دیوانگی و نقصان گفت»
...
1. گفتم که «ترا عقل مه تابان گفت»
گفتا که «ز دیوانگی و نقصان گفت»
...
1. ای ماه! گشاده کن به وصلت گرهم
تا من ز فرو بستگی غم برهم
...
1. ای عقل ز شوق تو فغان در بسته
در وصف تو دل از دل و جان در بسته
...
1. جانا چو برت حریر میبینم من
دل در غم او اسیر میبینم من
...
1. من بی سر و سامان تو خواهم آمد
در کیش تو قربان تو خواهم آمد
...
1. با روی تو ماه را محل نتوان یافت
مثلت ز ابد تا به ازل نتوان یافت
...
1. جائی که چنان خطّ سیه رنگ آید
شک نیست که پای حسن در سنگ آید
...
1. نه دل به تمنای تو در بر گنجد
نه عقل ز سودای تو در سر گنجد
...
1. ای عشق توام کار به جان آورده
سودای توام موی کشان آورده
...
1. وقت است که دل از دو جهان برگیریم
صد گنج ز وصل تونهان برگیریم
...
1. بی روی تو مه راهِ تماشا نگرفت
بی زلف تو شب پردهٔ سودا نگرفت
...