دردا که ز درد ناکسی از عطار نیشابوری مختارنامه 13
1. دردا که ز درد ناکسی میمیرم
در مشغلهٔ مهوّسی میمیرم
...
1. دردا که ز درد ناکسی میمیرم
در مشغلهٔ مهوّسی میمیرم
...
1. پیوسته زبون روزگار آمدهام
سرگشتهٔ چرخ بیقرار آمدهام
...
1. یک دم دل محنت کشم آسوده نشد
تا خون دلم ز دیده پالوده نشد
...
1. ای آن که به کلّی دل و جان داده نهای
در ره، چو قلم، به فرق استاده نهای
...
1. هر دل که نه در زمانه روز افزون شد
نتوان گفتن که حال آن دل چون شد
...
1. هر انجمنی، در انجمن ماندهاند
دایم تو و من در تو و من ماندهاند
...
1. قومی که زمین به یک زمان بگرفتند
دل سوختگان را رگ جان بگرفتند
...
1. با قوّت پیل، مور میباید بود
با ملک دو کون،عور میباید بود
...
1. با اهل، توان قصد معانی کردن
با نااهلان، خود چه توانی کردن
...
1. من، توبهٔ عامی، به گناهی نخرم
صد باغ چو خلدش، به گیاهی نخرم
...
1. هرکو سخنی شنود، یکبار، از من
بنشست به صد هزار تیمار از من
...