1 صدری که به صدق، صدر ثقلین او بود در شرع، نخست، قُرَّة العین او بود
2 با خواجهٔ کاینات، در خلوت خاص حق میگوید که ثانی اِثْنَین او بود
1 آن پیشروی، که شرع از او نام گرفت دیو از بیمش جهان به یک گام گرفت
2 از هیبت او زلزله در خاک افتاد وز دِرّهٔ او زلزله آرام گرفت
1 ای آن که حیا و حلم، قانون تو بود قرآن ز مقام قرب، مقرون تو بود
2 خون تو سزا به صِبْغَةُ الله از انک صبّاغی صِبْغَة الله از خون تو بود
1 صدری که گلِ طارمِ معنی او رُفت دُرِّ صدفِ قُلزمِ تقوی او سفت
2 بودند دو کون سائلان درِ او و او بود که از جمله سَلُونی او گفت
1 ای ماه ز حسن خلق تو یافته بهر پر مشک ز عطرِ خُلق تو جملهٔ دهر
2 وز هر دو جهان کجا توان برد این قهر کان آب حیات را بکُشتند به زهر
1 ای گوهر کانِ فضل و دریای علوم وز رای تو دُرِّ دُرجِ گردون منظوم
2 بر هفت فلک ندید و در هشت بهشت نُه چرخ، چو تو، پیشروِ ده معصوم