1 پادشاهی بود عالم زان او هفت کشور جمله در فرمان او
2 بود در فرماندهی اسکندری قاف تا قاف جهانش لشگری
3 جاه او دو رخ نهاده ماه را مه دو رخ بر خاک ره آن جاه را
4 داشت آن خسرو یکی عالی وزیر در بزرگی خرده دان و خرده گیر
1 یوسفی کانجم سپندش سوختند ده برادر چون ورا بفروختند
2 مالک دعرش چو زیشان میخرید خط ایشان خواست، کار زان میخرید
3 خط ستد زان قوم هم بر جایگاه پس گرفت آن ده برادر را گواه
4 چون عزیز مصر یوسف را خرید آن خط پر غدر با یوسف رسید
1 گفت چون در آتش افروخته گشت آن حلاج کلی سوخته
2 عاشقی آمد مگر چوبی بدست بر سر آن طشت خاکستر نشست
3 پس زفان بگشاد هم چون آتشی باز میشورید خاکستر خوشی
4 وانگهی میگفت برگویید راست کانک خوش میزد انا الحق او کجاست
1 جملهٔ پرندگان روزگار قصهٔ پروانه کردند آشکار
2 جمله با پروانه گفتند ای ضعیف تا به کی در بازی این جان شریف
3 چون نخواهد بود از شمعت وصال جان مده بر جهل، تا کی زین محال
4 زین سخن پروانه شد مست و خراب داد حالی آن سلیمان را جواب
1 گفت مجنون گر همه روی زمین هر زمان بر من کنندی آفرین
2 من نخواهم آفرین هیچ کس مدح من دشنام لیلی باد و بس
3 خوشتراز صد مدح یک دشنام او بهتر از ملک دو عالم نام او
4 مذهب خود با توگفتم ای عزیز گر بود خواری چه خواهد بود نیز
1 زین سخن مرغان وادی سر به سر سرنگون گشتند در خون جگر
2 جمله دانستند کین شیوه کمان نیست بر بازوی مشتی ناتوان
3 زین سخن شد جان ایشان بیقرار هم در آن منزل بسی مردند زار
4 وان همه مرغان همه آن جایگاه سر نهادند از سر حسرت به راه
1 پادشاهی بود عالم زان او هفت کشور جمله در فرمان او
2 بود در فرماندهی اسکندری قاف تا قاف جهانش لشگری
3 جاه او دو رخ نهاده ماه را مه دو رخ بر خاک ره آن جاه را
4 داشت آن خسرو یکی عالی وزیر در بزرگی خرده دان و خرده گیر