بعد ازین وادی از عطار نیشابوری منطقالطیر 1071
1. بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
1. بعد ازین وادی فقرست و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
1. یک شبی معشوق طوس، آن بحر راز
با مریدی گفت دایم در گداز
1. عاشقی روزی مگر خون میگریست
زو کسی پرسید کین گریه زچیست
1. یک شبی پروانگان جمع آمدند
در مضیفی طالب شمع آمدند
1. صوفیی میرفت چون بیحاصلی
زد قفای محکمش سنگین دلی
1. پادشاهی ماه وش، خورشید فر
داشت چون یوسف یکی زیبا پسر
1. پاک دینی کرد از نوری سؤال
گفت ره چون خیزد از ما تا وصال