بعد ازین وادی از عطار نیشابوری منطقالطیر 1065
1. بعد ازین وادی حیرت آیدت
کار دایم درد و حسرت آیدت
1. بعد ازین وادی حیرت آیدت
کار دایم درد و حسرت آیدت
1. خسروی کافاق در فرمانش بود
دختری چون ماه در ایوانش بود
1. مادری بر خاک دختر میگریست
راه بینی سوی آن زن بنگریست
1. صوفیی میرفت، آوازی شنید
کان یکی میگفت گم کردم کلید
1. شیخ نصرآباد را بگرفت درد
کرد چل حج بر توکل اینت مرد
1. نو مریدی بود دل چون آفتاب
دید پیر خویش را یک شب به خواب