بعد ازین وادی از عطار نیشابوری منطقالطیر 1051
1. بعد ازین وادی استغنا بود
نه درو دعوی و نه معنی بود
1. بعد ازین وادی استغنا بود
نه درو دعوی و نه معنی بود
1. در ده ما بود برنایی چو ماه
اوفتاد آن ماه یوسفوش به چاه
1. یوسف همدان که چشم راه داشت
سینهٔ پاک و دل آگاه داشت
1. دیده باشی کان حکیم بی خرد
تختهای خاک آورد در پیش خود
1. گفت مردی مرد را از اهل راز
پرده شد از عالم اسرار باز
1. آن مگس میشد ز بهر توشهای
دید کندوی عسل در گوشهای
1. بود شیخی خرقه پوش و نامدار
برد از وی دختر سگبان قرار
1. آن مریدی شیخ را گفت از حضور
نکتهای برگوی شیخش گفت دور