بعد از آن بنمایدت از عطار نیشابوری منطقالطیر 1045
1. بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر
1. بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر
1. بود مردی سنگ شد در کوه چین
اشک میبارد ز چشمش بر زمین
1. عاشقی از فرط عشق آشفته بود
بر سر خاکی بزاری خفته بود
1. پاسبانی بود عاشق گشت زار
روز و شب بیخواب بود و بیقرار
1. با کسی عباسه گفت ای مرد عشق
ذرهای بر هرک تابد درد عشق
1. شد مگر محمود در ویرانهای
دید آنجا بیدلی دیوانهای