چون فرو آیی به از عطار نیشابوری منطقالطیر 1
1. چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صدتعب
1. چون فرو آیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صدتعب
1. گفت چون حق میدمید این جان پاک
در تن آدم که آبی بود و خاک
1. وقت مردن بود شبلی بیقرار
چشم پوشیده دلی پرانتظار
1. دید مجنون را عزیزی دردناک
کو میان ره گذر میبیخت خاک
1. یوسف همدان، امام روزگار
صاحب اسرار جهان، بینای کار
1. شیخ مهنه بود در قبضی عظیم
شد به صحرا دیده پر خون، دل دو نیم
1. یک شبی محمود میشد بیسپاه
خاک بیزی دید سر بر خاک راه
1. بیخودی میگفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای