1 شیخ صنعان پیر عهد خویش بود در کمال از هرچه گویم بیش بود
2 شیخ بود او در حرم پنجاه سال با مرید چارصد صاحب کمال
3 هر مریدی کآنِ او بود ای عجب مینیاسود از ریاضت روز و شب
4 هم عمل هم علم با هم یار داشت هم عیان هم کشف هم اسرار داشت
1 هدهد رهبر چنین گفت آن زمان کانک عاشق شد نه اندیشد ز جان
2 چون بترک جان بگوید عاشقی خواه زاهد باش خواهی فاسقی
3 چون دل تو دشمن جان آمدست جان برافشان ره به پایان آمدست
4 سد ره جانست، جان ایثار کن پس برافکن دیده و دیدار کن
1 شیخ صنعان پیر عهد خویش بود در کمال از هرچه گویم بیش بود
2 شیخ بود او در حرم پنجاه سال با مرید چارصد صاحب کمال
3 هر مریدی کآنِ او بود ای عجب مینیاسود از ریاضت روز و شب
4 هم عمل هم علم با هم یار داشت هم عیان هم کشف هم اسرار داشت