1 کرد شاگردی سؤال از اوستاد کز بهشت آدم چرا بیرون فتاد
2 گفت بود آدم همی عالی گهر چون به فردوسی فرو آورد سر
3 هاتفی برداشت آوازی بلند کای بهشتت کرده از صد گونه بند
4 هرک در هر دو جهان بیرون ما سر فرو آرد به چیزی دون ما
1 بعد از آن طاوس آمد زرنگار نقش پرش صد چه بل که صد هزار
2 چون عروسی جلوه کردن ساز کرد هر پر او جلوهای آغاز کرد
3 گفت تا نقاش غیبم نقش بست چینیان را شد قلم انگشت دست
4 گرچه من جبریل مرغانم ولیک رفت بر من از قضا کاری نه نیک