1 طوطی آمد با دهان پر شکر در لباس فستقی با طوق زر
2 پشه گشته باشهای از فر او هر کجا سرسبزیی از پر او
3 در سخن گفتن شکرریز آمده در شکر خوردن پگه خیز آمده
4 گفت هر سنگین دل و هر هیچکس چون منی را آهنین سازد قفس
1 بود آن دیوانهٔ عالی مقام خضر با او گفت ای مرد تمام
2 رای آن داری که باشی یار من گفت با تو برنیاید کار من
3 زانک خوردی آب حیوان چند راه تا بماند جان تو تا دیرگاه
4 من در آنم تا بگویم ترک جان زانک بی جانان ندارم برگ آن