ای گرفتار تعصب از عطار نیشابوری منطقالطیر 1
1. ای گرفتار تعصب مانده
دایما در بغض و در حب مانده
1. ای گرفتار تعصب مانده
دایما در بغض و در حب مانده
1. چون عمر پیش اویس آمد به جوش
گفت افکندم خلافت در فروش
1. چونک آن بدبخت آخر از قضا
ناگهان آن زخم زد بر مرتضا
1. مصطفا جایی فرود آمد به راه
گفت آب آرند لشگر را ز چاه
1. خورد بر یک جایگه روزی بلال
بر تن باریک صد چوب و دوال
1. گر علی بود و اگر صدیق بود
جان هر یک غرقهٔ تحقیق بود
1. زو یکی پرسید کای صاحب قبول
تو چه میگویی ز یاران رسول
1. سید عالم بخواست از کردگار
گفت کار امتم با من گذار