و آفتاب خسته از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 1
1. و آفتاب خسته ی بیمار
2. از غرب می وزید
3. پائیز بود
...
1. و آفتاب خسته ی بیمار
2. از غرب می وزید
3. پائیز بود
...
1. و آفتاب خسته ی بیمار
2. از غرب می وزید
3. پائیز بود
...
1. و شبهنگام
2. چون جرم سایهها
3. در هرم تیرگی
...
1. با اینکه یاس در رکاب من
2. و کینه یار توست
3. همدرد ، من را خموش کن
...
1. و آب بود که میرفت
2. کوچه خلوت بود.
3. صدای قلب تو آری،
...
1. جای هر بوسه شده زخمی
2. گونی رسته به هر راهی
3. نه سرشکی ز دل ابری
...
1. رقصید
2. پر زد، رمید
3. از سر انگشت او پرید
...
1. دیرینه زخم
2. یار به یاد آر
3. اینک اجاق شعر من است
...
1. این روزها اینگونهام،ببین
2. دستم چه کُند پیش میرود
3. انگار هر شعر باکرهای را نوشتهام
...
1. ای دوست
2. درازنای شب اندوهان را
3. از من بپرس
...
1. در سایه ی مرطوب چرکین سیاه من
2. در این شب بی مرز
3. مردی ست زندانی
...
1. لعنت به تو ای هرزه ی منفور تبهکار
2. جانم همه در بزم سیاه تو تبه شد
3. لعنت به تو ، هر جاییِ مطرود گنه کیش
...