1 من ندانم با که گویم شرح درد
2 قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
3 هر که با من همره و پیمانه شد
4 عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
1 هان ای شب شوم وحشت انگیز
2 تا چند زنی به جانم آتش ؟
3 یا چشم مرا ز جای برکن
4 یا پرده ز روی خود فروکش
1 افسانه : در شب تیره ، دیوانه ای کاو
2 دل به رنگی گریزان سپرده
3 در دره ی سرد و خلوت نشسته
4 همچو ساقه ی گیاهی فسرده
1 شب آمد مرا وقت غریدن است
2 گه کار و هنگام گردیدن است
3 به من تنگ کرده جهان جای را
4 از این بیشه بیرون کشم پای را
1 گشت یکی چشمه ز سنگی جدا
2 غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا
3 گه به دهان بر زده کف چون صدف
4 گاه چو تیری که رود بر هدف
1 در دامن این مخوف جنگل
2 و این قله که سر به چرخ سوده است
3 اینجاست که مادر من زار
4 گهواره ی من نهاده بوده است
1 سوی شهر آمد آن زن انگاس
2 سیر کردن گرفت از چپ و راست
3 دید ایینه ای فتاده به خاک
4 گفت : حقا که گوهری یکتاست
1 بز ملا حسن مسئله گو
2 چو به ده از رمه می کردی رو
3 داشت همواره به همره پس افت
4 تا سوی خانه ، ز بزها ، دو سه جفت
1 سود گرت هست گرانی مکن
2 خیره سری با دل و جانی مکن
3 آن گل صحرا به غمزه شکفت
4 صورت خود در بن خاری نهفت
1 صبح چو انوار سرافکنده زد
2 گل به دم باد وزان خنده زد
3 چهره برافروخت چو اختر به دشت
4 وز در دل ها به فسون می گذشت