راننده در گشوده از نادر نادرپور اشعار پراکنده 1
1. راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند
2. برگشتم و نگاه به او بستم
3. با شانه های خم شده در زیر بار سر
...
1. راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند
2. برگشتم و نگاه به او بستم
3. با شانه های خم شده در زیر بار سر
...
1. آی تبار مردمی من
2. از نسل آهوان گرسنه ست ؟
3. نسلی که اندرون تهیاز طعام را
...
1. درخت معجزه خشکیده ست
2. و کیمیای زمان ، آتش نبوت را
3. بدل به خون و طلا کرده ست
...
1. پرنده ای که صدایی به صافی شب داشت
2. شب صدا را در بیشه ها رها می کرد
3. مرا ز روزنه ی برگ ها صدا می کرد
...
1. ساعتی از نیمه شب گذشت و سیاهی
2. چهره بر آن میله های پنجره مالید
3. باد شب از زیر طاق سبز درختان
...
1. فانوس ، آرام زیر پنجره می سوخت
2. پله ی چوبی به سوی باغ روان بود
3. نجره در شاخه های افرا می خواند
...
1. آه ای تمام شوکت هستی
2. ای شادی بزرگ
3. ای روح جاودانه ی مادینه
...
1. پیرمردی که در آن سوی درختان خزان دیده قدم می زد
2. روح چل سالگی من بود
3. روحی آشفته تر از سایه ی صدها برگ
...
1. مسی به رنگ شفق بودم
2. زمان ، سیه شدنم آموخت
3. در امید زدم یک عمر
...
1. سر کرده در برف غبارآلود پیری
2. آموخته از کبک ، رسم سر به زیری
3. با او چه خواهم گفت آن روز ؟
...
1. چه شد که ماه مراد از کرانه ای نرسید
2. شبی رسید و حریف شبانه ای نرسید
3. از نکه نام خوشش نقش لوح گردون بود
...
1. بهار با نفس گرم بادها آمد
2. زمین ، جوانی ازو جست و آسمان از او
3. گلوی خشک درخت
...