1 هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز
2 آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود
3 من بودم و توران و هستی لذتی داشت
4 وز شوق چشمک میزد و رویش به ما بود
1 آینهٔ خورشید از آن اوج بلند
2 شب رسید از ره و آن آینهٔ خرد شده
3 شد پرکنده و در دامن افلاک نشست
4 تشنهام امشب، اگر باز خیال لب تو
1 با نوازشهای لحن مرغکی بیدار دل
2 بامدادان دور شد از چشم من جادوی خواب
3 چون گشودم چشم، دیدم از میان ابرها
4 برف زرین بارد از گیسوی گلگون، آفتاب
1 آمد به سوی شهر از آن دور دورها
2 آشفته حال باد سحرخیز فرودین
3 گفتی کسی به عمد بر آشفت خاکدان
4 زان دامنی که باد کشیدیش بر زمین
1 در هوای گرفتهٔ پاییز
2 وقت بدرود شب، طلوع سحر
3 پیلهاش را شکافت پروانه
4 آمد از دخمهٔ سیاه به در
1 چون پرندهای که سحر
2 با تکانده حوصلهاش
3 میپرد ز لانهٔ خویش
4 با نگاه پر عطشی
1 سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها
2 بر آمد، با نگاهی حیله گر، با اشکی آویزان
3 به دنبالش سیاهیهای دیگر آمدهاند از راه
4 بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان
1 در میکدهام، چون من بسی اینجا هست
2 می حاضر و من نبردهام سویش دست
3 باید امشب ببوسم این ساقی را
4 کنون گویم که نیستم بیخود و مست
1 چون میهمانان به سفرهٔ پر ناز و نعمتی
2 خواندی مرا به بستر وصل خودی پری
3 هر جا دلم بخواهد من دست میبرم
4 دیگر مگو: ببین به کجا دست میبری
1 ۱
2 با نگهی گمشده در کهنه خاطرات
3 پهلوی دیوار ترک خوردهای سپید
4 بر لب یک پله چوبین نشستهام