1 اتاق فرسوده است
2 آینده کدر شد
3 صورت من کو ؟
4 من با این صورت
5 عاشق شدم
6 امتحان دادم
7 قبول شدم
8 ساز شنیدم
9 دشنام دادم
10 دشنام شنیدم
11 گرسنه شدم
12 باران خوردم
13 سیر شدم
14 رنگ شناختم
15 رنگ باختم
16 سفید شدم
17 خوابیدم
18 بیدارشدم
19 مادرم را صدا کردم
20 تو را صدا کردم
21 جواب دادم
22 خواب رفتم
23 عینک زدم
24 سفر رفتم
25 غم داشتم
26 ماندم
27 آمدم
28 در آینه نگاه کردم
29 سفر رفتم
30 گلدان را آب دادم
31 ماهی را نان دادم
32 می دانستم صورت من
33 صورت توست
34 سه دقیقه مانده به ساعت چهار
35 آینه کدر شد
36 هراس ندارم
37 آهسته در باز شد
38 زنی در آستانه ی در نشست
39 آینه کدورت داشت
40 به صورتم نگاه کرد
41 می خواست خودش را
42 در آینه ببیند
43 مرا باور کرد
44 مرا صدا کرد
45 می خواستم از دور کسی مرا ببیند
46 تا برای دیگران بگوید
47 تا کدر شدن آینه
48 من لبخند داشتم
49 زن ساکت زن صبور
50 با سکوت ابریشمی
51 از طلوع
52 صبح از فنجان قهوه
53 برمیخاست
54 آماده بودم
55 در صبح
56 برای ریختن باران
57 در لیوان گریه کنم
58 از شما هراس ندارم
59 که به من تو بگویید
60 فقط صورتم را به دیگران بگویید
61 که لبخند داشت
62 لبم سفیدی بود
63 باغ ندارم
64 خانه ندارم
65 رویا ندارم
66 خواب دارم
67 عشق دارم
68 نان دارم
69 اطلسی دارم
70 حافظه دارم
71 خستگی دارم
72 سردی دارم
73 گرمی دارم
74 مادر دارم
75 قلب دارم
76 دوست دارم
77 یک چمدان دارم
78 یک سفر دارم
79 یک پاییز دارم
80 یک شوخی دارم
81 لباسهای من کهنه نیست
82 ولی در چمدان بسته نمی شود
83 یک تکه قالی دارم
84 آسمان نیست
85 ابری است
86 آبی است
87 فرهنگ لغت دارم
88 دوازده جلد است
89 مولف مرده است
90 یک پرتقال دارم
91 برای تو
92 عینک دارم
93 شیشه ندارد
94 نه سفید نه سیاه
95 برای
96 چهارفصل است
97 یک لیوان از باران دارم
98 ناتمام است
99 شکسته است
100 یک جفت جوراب آبی دارم
101 دریا را دوست دارم
102 کار نمی کند
103 سه دقیقه مانده به چهار را
104 نشان می دهد
105 اگر آینه را بشکند
106 اگر گل نیلوفر دهد
107 اگر میوه دهد
108 اگر حرمت مادرم را
109 با چادر سیاه بداند
110 اگر شمعدانی در آینه
111 کوچک تر شود
112 من کوچک می شدم
113 مرا نکاوید
114 مرا بکارید
115 من اکنون بذری درستکار گشتهام
116 مرا بر الوارهای نور ببندید
117 از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
118 گوشهایم را بگذارید
119 تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
120 چشمانم را گلمیخ کنید
121 و بر هر دیواری
122 که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
123 در سینهام بذر مهر بپاشید
124 تا کودکان خسته از الفبا
125 در مرغزارهایم بازی کنند.
126 مرا نکاوید
127 واژه بودم
128 زنجیر کلمات گشتم
129 سخنی نوشتم که دیگران
130 با آرامش بخوانند
131 من اکنون بذری درستکار گشتهام
132 مرا بکارید
133 در زمینی استوار جایم دهید
134 نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
135 جای من در کنار پنجرههاست.
136 از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی
137 صورتت را نمی دیدم
138 به شیشه های مه آلود نگاه کردم
139 بخار شیشه ها آب شده بود
140 شفاف بودند ، اما تو نبودی
141 صدای تو را از دور می شنیدم
142 تو در باران راه می رفتی
143 تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی
144 از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد
145 سرد بود
146 به خانه آمدم
147 پشت پنجره تا صبح باران می بارید
148 از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم
149 مرا نام تو کفایت می کند
150 تا در سرما و بوران
151 زمان و هفته را نفی کنم
152 مرا
153 که می دانی
154 نه قایق است، نه پارو
155 بر تو خجسته باشد
156 گیلاس هایی را
157 که بر گیسوان آویخته ای
158 تو صبر داری
159 تا خواب من پایان پذیرد
160 تا به دیدار من آیی.
161 صبح است
162 سبو را از اب پر کرده ام
163 کتاب ها را با شراب شسته ام
164 می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری
165 و پارچه های آغشته به ابر را
166 به تو تعارف می کنم.
167 بی گمان
168 سبدهایی از ماهیان دریا را
169 بر دوش دارم
170 به کنار تو می آیم
171 نام دریا را فراموش کرده ام
172 یاد جوانی و گل های پامچال
173 مرا کفایت می کند
174 به سوی دریا می روم
175 دوباره دریا را به یاد می آورم
176 …
177 من راه خانه ی تو را گم کرده ام
178 در کنار دریا می مانم
179 سالیان است
180 که من قطره قطره
181 دریا را از یاد می برم
182 راستی
183 پارچه های آغشته به دریا را
184 در ستایش ابر
185 در خانه ی تو گم می کنم
186 راستی
187 خانه ی تو در بیداری کجاست؟
188 “احمدرضا احمدی”
189 از کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)
190 دفتر: یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد / 1380
191 دست تو
192 چه قدر تاخیر دارد
193 وقتی که چای گرم می شود
194 و تو
195 چای سرد را تعارف می کنی
196 دو سه ماه دیگر این اطلسی
197 که تو کاشته ای
198 گل می
199 دهد
200 من به ساعت نگاه می کنم
201 تو می میری
202 شمع روشن را به اتاق آوردند
203 اطلسی گل داده است
204 قطار در سپیده دم
205 کنار اطلسی منتظر تو
206 در باد ایستاده است
207 گل اطلسی بر سینه تو بود
208 وقتی تو را
209 برای دفن می بردند
210 هنگام که تو مرده بودی
211 آدم به گل خفته بود
212 هنگام که تو مرده بودی
213 یاران به عشق و عطر
214 مانده بودند
215 همه ی ما را دعوت کردند
216 تا در آن عکس یادگاری باشیم
217 عکاس سراغ تو را گرفت
218 من بودم
219 تو نبودی
220 تو مرده بودی
221 عکاس از همه ی ما بدون تو
222 عکس یادگاری گرفت
223 عکس را چاپ کردند
224 آوردند
225 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی
226 و دو دست
227 از جوانی تو
228 در شهرستان
229 دیده می شد
230 ما همه در عکس سیاه بودیم
231 عاشقان به طعنه
232 روز جمعه را صدا میکنند
233 صدای عاشقان را میشنوم
234 در انتهای کوچهی بنبست
235 به عاشقان میرسم
236 مهمانان در هنگام خداحافظی
237 می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه
238 به خواب رفتند
239 هنوز کسی آن ها را
240 بیدار نکرده است
241 چهرهام را در آینه دفن میکنم
242 امروز جمعه است
243 حقیقت دارد
244 تو را دوست دارم
245 در این باران
246 می خواستم تو
247 در انتهای خیابان نشسته
248 باشی
249 من عبور کنم
250 سلام کنم
251 لبخند تو
252 را در باران
253 می خواستم
254 می خواهم
255 تمام لغاتی را که می دانم برای تو
256 به دریا بریزم
257 دوباره متولد شوم
258 دنیا را ببینم
259 رنگ کاج را ندانم
260 نامم را فراموش کنم
261 دوباره در آینه نگاه کنم
262 ندانم پیراهن دارم
263 کلمات دیروز را
264 امروز نگویم
265 خانه را برای تو آماتده کنم
266 برای تو یک چمدان بخرم
267 تو معنی سفر را از من بپرسی
268 لغات تازه را از دریا صید کنم
269 لغات را شستشو دهم
270 آنقدر بمیرم
271 تا زنده شوم
272 از هر لیوانی که آب نوشیدم
273 طعم لبان تو و پاییزی
274 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
275 فراموشی پس از فراموشی
276 اما
277 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
278 گم شدی در خانه مانده بود
279 ما سرانجام توانستیم
280 پاییز را از تقویم جدا کنیم
281 اما
282 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
283 حک شده بود
284 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
285 کنار گندم ها دفن کردم
286 زود به خانه آمدم
287 تو در آستانه در ایستاده بودی
288 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
289 گیسوان تو سفید
290 اما لبان تو هنوز جوان بود.
291 هر دارو که علاج بود
292 در خانه داشتم
293 اما تنم در باد
294 به تماشای غزلهای آخر می رفت
295 امروز را بی تو خفتم
296 فردا که خاک را به باد بسپارند
297 تو را
298 یافته ام
299 مگر تو نسیم ابر بودی
300 که تو را در باران گم کردم ؟
301 تمام دست تو روز است
302 و چهرهات گرما
303 نه سکوت دعوت میکند
304 و نه دیر است
305 دیگر باید حضور داشت
306 در روز
307 در خبر
308 در رگ
309 و در مرگ…
310 از عشق
311 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
312 برای خود صدا کنیم
313 تصنیفها را بخوانیم
314 که دیگر زخمهامان بوی بهار گرفت.
315 بمان:
316 که برگ خانهام را به خواب دادهای
317 فندق بهارم را به باد
318 و رنگ چشمانم را به آب.
319 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،
320 و گلولهیی که در قصهها
321 عتیقه شده است
322 روبروی کبوتران
323 تشنگی پرندگان را دارد.
324 “احمدرضا احمدی”
325 از حدس و گمانهای تو ویران نمیشوم
326 مرا نام تو کفایت میکند
327 تا در سرما و بوران
328 زمان و هفته را نفی کنم
329 مرا
330 که میدانی
331 نه قایق است، نه پارو
332 بر تو خجسته باشد
333 گیلاسهایی را
334 که بر گیسوان آویختهای
335 تو صبر داری
336 تا خواب من پایان پذیرد
337 تا به دیدار من آیی
338 این تازه نیست
339 قدیمی است
340 دو نفر
341 همه نیستند
342 همیشه نیستند
343 خویش اند
344 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک
345 حدس دور دارند
346 برادر نیستند
347 که من بودم
348 تو نبودی
349 یا نمی دانم
350 شاید جوان بودم
351 شما جوان بودید
352 تو پیر بودی
353 کبوتران را دانه ندادم
354 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم
355 که وقتی تو نبودی
356 بتوانیم از حفظ بخوانیم
357 این برای آن روزها کافی بود
358 دوستت دارم …
359 باید در چشمان نگریست،
360 یا در گوشها گفت؟
361 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
362 و مروارید چشمانت
363 دلیل بود؟
364 در عصر یک پاییز
365 در اتوبوس بودیم
366 دورمان دیوار شیشهای سبز …
367 سبزی شیشهها، زرد پاییز را
368 سبز خرم کرده بود.
369 از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست.
370 بیرون خزان در کار بود.
371 نمیدانستم در بهار درون باید گفت؟
372 یا در خزان برون؟
373 من و بهار پیاده شدیم
374 بهار در خیابان محو شد
375 پاییز در کنارم راه میآمد.
376 “احمدرضا احمدی”
377 از مجموعه: “روزنامهی شیشهای”
378 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)
379 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92
380 چه سرگردان است این عشق
381 که باید نشانی اش را
382 از کوچه های بن بست گرفت
383 چه حدیثی است عشق
384 که نمی پوسد و افسرده نیست
385 حتی آن هنگام
386 که
387 از آسمان به خانه آوار
388 شود
389 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ
390 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ
391 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ
392 ﺑﺮ ﺩﺭ
393 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ
394 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ
395 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ
396 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ
397 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
398 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
399 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ
400 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ
401 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …
402 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”
403 شهری فریاد میزند:
404 آری
405 کبوتری تنها
406 به کنار برج کهنه میرسد
407 میگوید:
408 نه.
409 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد
410 گل ساعت
411 مرگ روزها و اطلسی ها را
412 میگوید
413 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
414 که آواز
415 در پشت دروازههای گمان
416 خواهد مرد
417 تو با خواب به شهر درآ
418 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
419 ما که از دیروز گرم اتاقهای استوایی آمدهایم
420 قرارمان
421 در آوازهای صبح است.
422 فرصتی بخواهید
423 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
424 شانه بزنید
425 فرصتی بخواهید
426 که مخفی ترین نام خود را
427 که خون شما را صورتی می کند
428 از
429 رود بزرگ بپرسید
430 به نام آن اسب
431 به نام آن بیابان
432 شما فرصت دارید
433 تا چیدن گندم ها
434 تا زرد شدن کامل گندم ها
435 عاشق شوید
436 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
437 نگویید
438 گندم ها زرد شدند
439 گندم ها چیده شدند
440 نان گرم آماده است
441 ولی
442 شما کنار
443 بوته های زرد ذرت باشید
444 آب را در کوزه بریزید
445 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
446 بگذارید
447 ما
448 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
449 دوست داریم