1
یکی پور بودش چو تابنده شید
که از دختر مهرک آمد پدید
3
به ملک خراسان بدی حکم دار
ازو گشت بد دل مگر شهریار
4
خبر یافت هرمز ازین کم و بیش
به خنجر ببرید پس دست خویش
7
چو بعد از پدر اندر آمد به گاه
یکی سال و ده روز بد پادشاه
8
بمرد و به بهرام بسپرد رخت
ورارام سالی سه بد نیکبخت
9
نخستین ورارام نامش بدی
همه کار گردون به کامش بدی
10
ولی بعد سه سال و سه ماه باز
به اورنگ شاهی نماند او دراز