-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد از کرانه های شب ناشناخته
2 بوی تن برشته ی مردان را
3 بر سفره ی گشاده ی ما می ریخت
4 ما ، جام های خود را بر هم نواختیم
5 اما ، سبوی ایمان درما شکسته بود
6 ما ، هیچ یک به چهره ی هم ننگریستیم
7 ما ، لقمه های خونین در کام داشتیم
8 هر لقمه ، بغض گریه ی ما بود
9 کز ضربه های خنده ی بیگاه می شکست
10 ما ، در طنین خنده ی خود می گریستیم
11 ما ،در شبی که بوسه خیانت بود
12 سیمای مهربان و سرسبز دوست را
13 در هاله ی سپید نبوت
14 با آن زبان سرخ تر از شعله سوختیم
15 ما ، عشق را به بوسه ی نفرت فروختیم
16 ما ، یار را که نعره ی حق می زد
17 در پای داردوزخی دشمن
18 با سنگ بی تمیزی آزردیم
19 ما ، بایزید را به یزیدی گماشتیم
20 ما ، پارساتر از همه ناپاکان
21 ناخن به خون دوست فروبردیم
22 ما ، کرسی بلند تفکر را
23 مانند نه سپهر معلق
24 در زیر پای لنگ تملق گذاشتیم
25 ما ، برج ها ز جمجمه ها برفراشتیم
26 ما ، فتحنامه ها به کفن ها نگاشتیم
27 ما ، کوردیدگان
28 در جستجوی جوهر دانایی
29 انگشت های کورتر از دل را
30 بر واژه ها و خط ها لغزاندیم
31 چندان که نام هفت خطان زمانه را
32 برجسته تر ز خال بتان خواندیم
33 ما ، خشت ها بر آب زدیم آری
34 ما ، سنگ ها به آینه افکندیم
35 ما ، گور دختران فضیلت را
36 مانند تازیان بیابانگرد
37 در شوره زار جهل و جنون کندیم
38 ما ، لاشه های خود را بر دوش داشتیم
39 ما ،دانه های اشک و عرق را
40 در کشتزار خوف و خجالت
41 می کاشتیم و می درویدیم
42 ما ، روح را به خدمت تن می گماشتیم
43 ما ، در قمارخانه ی تاریخ
44 میراث نسل های کهن را
45 چون ننگ و نام ، باخته بودیم
46 ما ، لذت اسیر شدن را
47 در دام اقتضای زمانه
48 چون طعم می ، شناخته بودیم
49 در آسمان ، طلایه ی صبحی عیان نبود
50 زخم عمیق خنجر خورشید
51 چون یادگار کهنه ای از سالیان دور
52 دل های سرد ما را می سوزاند
53 باران ، گیاه عافیت ما را
54 با ریزش مدامش می پوساند
55 ما ، ریزه خوار خوان زمین بودیم
56 ما ، پاره های پیکر یاران را
57 در کاسه های خون زده بودیم
58 ما ، در شب سیاه یهودایی
59 مهمان شام بازپسین بودیم
60 (اشعار نادر نادرپور)
61 تردید نیست : آینه بیدار است
62 آیینه ای که ساعت شماطه ی مرا
63 با ضربه های زنگش تحقیر می کند
64 با هر تکان عقربه ، خطی در آینه
65 رقص دقیقه ها را تصویر می کند
66 طیفی ز نقش های پیاپی
67 بین دو قطب نیمرخ و رخ گشاده است
68 عکس مرا در آینه تکثیر می کند
69 من در نگاه روشن آیینه
70 خود را چنانکه هستم می بینم
71 پوشیده و برهنه و خام و گداخته
72 پوشیده چون امید سحر در شب جهان
73 عریانتر از تولد خورشید
74 خام آنچنان که خالق در خلقت درخت
75 کامل بسان صنعت هر چه ساخته
76 آیینه این دو گانگی ناگریز را
77 با حیرت نگاهش تفسیر می کند
78 اندیشه می کنم که چه خواهد شد
79 گر ناگهان در آینه این تصویر
80 ثابت تر از فسیل شود در دل زمین
81 آه این خیال شوم ، مرا پیر می کند
82 (اشعار نادر نادرپور)
83 آه ای میانه بالا ، آه ای گشاده موی
84 ای نازنین آینه در چشم
85 ای سبزی تمام جهان در نگاه تو
86 ای آفتاب سرزده از بام باختر
87 ای مشرق جوانی من جایگاه تو
88 در سرزمین ظلمت ، ایا چگونه ای ؟
89 آه ای سپید بازو ، آه ای برهنه تن
90 ای بر سحرگهان تنت دست مهر من
91 کنون در آن دیار ، خدا را چگونه ای ؟
92 خرم ، شبان دور که در پرتو چراغ
93 من می نوشم آنچه تو می خواندی
94 من می شنیدم آنچه تو می گفتی
95 تا شاید از کلام تو یابم نمونه ای
96 فواره ی ظریف حیاطت گشوده بود
97 نجوای نقره فامش می ریخت در سکوت
98 تنها طنین بال مگس اوج می گرفت
99 چون باد پنجه می زد بر تار عنکبوت
100 تا می دمید روشنی نیلگونه ای
101 کاغذ به روی کاغذ ، روز از قفای روز
102 در دفتر سپید تو پوسید و زرد شد
103 چندین بهار آمد و چندین خزان گذشت
104 تا هر سخن پرنده ی آفاقگرد شد
105 ای بانوی کلام
106 وقتی که دست من به هواخواهی دو لفظ
107 سرگشته در میان دو معنی بود
108 او را به لطف بوسه ی خود می نواختی
109 ای خامش سخنگو ، ای شوخ شرمگین
110 ای دوست ، ای معلم ، ای ترجمان بخت
111 ای سرخی خجالت بر گونه ی افق
112 هنگام عشق بازی خورشید با درخت
113 در آن غروبگاه بهاری
114 وقتی که آفتاب تن تو
115 از شامگاه بستر من می کشید رخت
116 دیدم که همچو قلب زمین می گداختی
117 ای از نژاد آهو ای از تبار ماه
118 آن لحظه های گمشده ی دور یاد باد
119 آه ای چراغ سرخ شقایق به دست تو
120 پیوستنت به قافله ی نور یاد باد
121 گویند : آسمان همه جا آبی است
122 اما نگاه تو
123 آن سبزی تمام بهاران چگونه است ؟
124 ایا هنوز در همه عالم نمونه است ؟
125 امروز شامگاه که بارانی از درون
126 تصویر دلفریب ترا می شست
127 از پرده ی تصور تاریکم
128 می دیدم ای کسی که ز من دوری
129 من با تو همچو آینه ، نزدیکم
130 (اشعار نادر نادرپور)
131 در جگرم چون دهان ماهی زخمی است
132 زخم گشفتی که کس نیافته نامش
133 یا لب سرخ گشوده ای که هویداست
134 چون لثه ی خالی انار کلامش
135 زخم شگفتی که گر زبان بگشاید
136 در سخنش راز معجزات مسیح است
137 واژه ی گنگن از کرامتش همه گویاست
138 لفظ غریب از لبش همیشه فصیح است
139 تیغه ای از آهن گداخته در اوست
140 چرخ زنان ، خون فشاند از دهن او
141 خشم و خروشی نگفتنی است سکوتش
142 زمزمه ای ناشنیدنی ، سخن او
143 اوست دهانی که گرچه حنجره اش نیست
144 می کوشد تا همیشه نغمه بخواند
145 دردش ، چون گریه ، در گلو فکند چنگ
146 تا مگر اعماق سینه را بدراند
147 اوست دهانی که با خشونت دندان
148 گونه ی بیرنگ ماه را بخراشد
149 مردم چشمی که تیشه ی نظر او
150 پیکره های ندیدنی بتراشد
151 اوست که چون بیند آفتاب خزان را
152 در وسط آسمان به جلوه نمایی
153 ترسد کاین کاغذ کبود بسوزد
154 در پس آن ذره بین دوره طلایی
155 چشم است این یا دهان ؟ درست ندانم
156 دانم کز خون من پر است پیامش
157 در جگرم ، چون دهان ماهی زخمی است
158 زخم شگفتی که کس نیافته نامش
159 این دهن سرخ ، این بردیگی زخم
160 می خندد بر حیات برزخی من
161 در بن دندان او ، به تردی انگور
162 می ترکد لحظه های دوزخی من