- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل بدرد آمد و این درد بدرمان نرسید سر درین کار شد و کار بسامان نرسید
2 آن جفا پیشه، که بر ناله من رحم نکرد کافری بود، بفریاد مسلمان نرسید
3 کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد وه! که درد دل درویش بسلطان نرسید
4 وه! که تا گشت سرم بر سر میدان تو خاک بعد از آن پای تو یک روز بمیدان نرسید
5 تو چه دانی که: چه حالست مرا در ره عشق؟ چون ترا گردی ازین راه بدامان نرسید
6 عاقبت دست بدامان رقیب تو زدم چه کنم؟ دست من او را بگریبان نرسید
7 عمرها خواست، هلالی، که بخوبان برسد مرد بیچاره و یک روز بدیشان نرسید