- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لطفی که می کند به محبّان عذار او معلوم می شود همه از روی کار او
2 از عین مردمی ست که مشغول کار ماست چشمش که ناز و فتنه و شوخی ست کار او
3 با آن که خاک رهگذرش رُفته ام به چشم شرمنده ام هنوز من از رهگذار او
4 سرگشته از چه ایم چو بیرون نمی نهیم پرگاروار پا ز خط اعتبار او
5 از بس که اشک ریخت خیالی ز دیده، نیست فرقی میان دامن بحر و کنار او