- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی به دهان و لب بگویم که : نبات و انگبینی
2 تو اگر در آب روزی نظری کنی بر آن رخ هوست کجا گذارد که : کسی دگر ببینی؟
3 به زبان خود نگارا، خبرم بپرس روزی که دلت زبون مبادا! ز رقیب چون ز بینی
4 چو ز چهره بر گشایی تو نقاب، عقل گوید: قلمست و نرگس و گل نه دهان و چشم و بینی
5 ز دلم خیال رویت نرود به هیچ وجهی که دلم نگین مهرست و تو مهر آن نگینی
6 چو شد، اوحدی، دل تو به خیال او پریشان متحیرم که بی او بچه عذر مینشینی؟
7 برو و ز باغ رویش دو سه گل به چین نهفته که چو باغبان ببیند نهلد که گل بچینی