- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی
2 شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی
3 از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد هر کس قدحی در کف و ما کشتهٔ بویی
4 من شیشهٔ خود بر سر کوی تو شکستم کز سنگ تو بیرون نتوان برد سبویی
5 مجموع تو در خانه و مرد و زن شهری هر یک ز فراق تو پراگنده به سویی
6 یک روز برون آی، که هستند بسی خلق در حسرت دیدار تو بر هر سر کویی
7 چون اوحدی از هر دو جهان روی بتابیم آن روز که روی تو ببینم و چه رویی؟