ای مسلمانان، گرفتارم از هلالی جغتایی غزل 388

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری

1 ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری

2 با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی

3 با حریفان دگر معشوق عاشق پروری وز دهان تنگ او هر گوشه تنگ شکری

4 چیست دانی، صف بصف، مژگان تیزش هر طرف؟ ناوک اندازان سپاهی، نیزه داران لشکری

5 در بر سیمین، دلی داری، بسختی همچو سنگ وه! که دارد این چنین سنگین دلی، سیمین بری؟

6 بندگانش تاجدارانند و گرد کوی او هر قدم تاج سری، افتاده بر خاک دری

7 تاب ظلم او ندارم، الله الله! چون کنم؟ من گدای بی کسی، او پادشاه کشوری

8 ای که می گویی: هلالی، سر نخواهی باختن باش تا فردا میان خاک و خون بینی سری

عکس نوشته
کامنت
comment