- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری
2 با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی
3 با حریفان دگر معشوق عاشق پروری وز دهان تنگ او هر گوشه تنگ شکری
4 چیست دانی، صف بصف، مژگان تیزش هر طرف؟ ناوک اندازان سپاهی، نیزه داران لشکری
5 در بر سیمین، دلی داری، بسختی همچو سنگ وه! که دارد این چنین سنگین دلی، سیمین بری؟
6 بندگانش تاجدارانند و گرد کوی او هر قدم تاج سری، افتاده بر خاک دری
7 تاب ظلم او ندارم، الله الله! چون کنم؟ من گدای بی کسی، او پادشاه کشوری
8 ای که می گویی: هلالی، سر نخواهی باختن باش تا فردا میان خاک و خون بینی سری