- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟ بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟
2 که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی که چو قصهای نویسیم به دشمنان رسانی
3 چو بهانه میگرفتی و وفا نمینمودی ز چه خانه مینمودی به غریب کاروانی؟
4 قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی غم مستمند میخور، چه سمند میدوانی
5 ز ورق برون فگندم همه بار نامهٔ خود که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی
6 عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه که در اول غروری و در آخر زمانی
7 چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم! که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی
8 مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی
9 دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی