با آنکه درین سینه از ابراهیم شاهدی دده غزل 45

ابراهیم شاهدی دده

آثار ابراهیم شاهدی دده

ابراهیم شاهدی دده

با آنکه درین سینه ز زخم تو بسی بود

1 با آنکه درین سینه ز زخم تو بسی بود با تیر دگر جان و دلم را هوسی بود

2 جان و دل و دین جمله به تاراج ببردی آن رفت که با جان و دلم دست رسی بود

3 تنها نه من اندر خم زلف تو اسیرم تا بود در آن دام از این چند بسی بود

4 جز ناله خیال تو ندید از اثر من پنداشت ز او از در این خانه کسی بود

5 در تیر فنا گم شدگان را به خیالت یا تشنه لبی گوش به بانگ جرسی بود

6 گرد لب لعل تو دل شاهدی از شوق چون خال بر آن تنگ شکر یک مگسی بود

عکس نوشته
کامنت
comment